نام کتاب: برف
نویسنده: سید عطاالله مهاجرانی
خلاصه:
رمان برف، نگاه به زندگی و نیز ضد زندگی است. دو گرایش در برابر هم قرار میگیرند و گاه در هم تنیده میشوند. با یکدگر در گیر و دار نبردند. قساوت برهنه از سویی و شعله فروزان مهر از سویی دیگر، مرگ بارگی از سویی و زنده اندیشی از سوی دیگر.
رگ رگ است آب شیرین و آب شور...
در انتهای کتاب میخوانیم:
صدای موسیقی فضا را پر کرده بود. پنج نفر با دفهای بزرگ حلقه زده بودند. با کف دست راست قایم بر دفها میکوبیدند. صدای حلقههای برنجی دفها مثل سکههایی که بر خاک میریخت، به گوش میرسید. نقارهچیها، دهل چیها و ساززنها، همه با هم مینواختند. همهی صداها در اوج خود بود، انگار کوه میخواست از جا کنده شود.
آقاخوان و بیانی و یاسمن و ... میخواندند:
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
بخش فروش سایت به زودی راه اندازی خواهد شد.